♥ ♥ ♥ L.O.V.E.R ♥ ♥ ♥
شب می آید و پس از شب تاریکی پس از تاریکی چشمها دستها و نفس ها و نفس ها و نفس ها ... و صدای آبکه فرو می ریزد قطره قطره قطره از شیر بعد دو نقطه سرخ از دو سیگار روشن تیک تاک ساعت و دو قلب و دو تنهایی
هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم بگذشت در فراق شبهای بی شمار گفتم که بعد ازآن همه محنت آن عشق و آن دنیای محبت عطار در کتاب زیبای خویش منطقالطیر آنها را اینگونه بیان میکند: عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، گاهی وقتها فکر می کردم که همیشه پایان، آدم را به سمت یک آغاز می کشونه ... اما وقتی دلم شکست، وقتی صدای شکستن دلم رو شنیدم ، تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم، امروز زنگ خانه قلبم را زدم ٬صدایی نشنیدم انگار هیچکس آنجا نیست . در را فشار دادم ، در باز شد.به داخل رفتم ولی... ولی اینجا ٬اینجا کجاست؟ اینجا خانه قلب من است ؟ در کنار ساحل دریا قدم میزدم به یاد تو ، موجها می آمدند به کنارم و میرفتند، اما تو نبودی. من این شب زنده داری را دوست دارم قطره؛ دلش دریا می خواست بخوان از گل بوته های عشق بخوان از رنگین کمان از هرچه دل ِ تنگت می خواهد بخوان برای من بخوان که آرزوی لحظه ای با تو بودن زیر سقف ِ آبی ِ آسمان دست نیافتنی شده بخوان برایم که این دل تو را می خوانم
رابرت استرنبرگ روان شناس امریکایی مدل مثلثی عشق را ارایه دادهاست. مدلی که عشق را با سه عنصر اصلی ان نشان میدهد. صمیمیت یا الفت عبارت است از پیوند نزدیک و احساس تعلق داشتن بین دو نفر و همچنین علاقهٔ انها به درمیان گذاشتن خصوصی ترین و عمیق ترین افکارو احساسات. هوس عبارت است از میل و رغبت جنسی شدید به طرف مقابل. قبول/تعهد فرد میپذیرد که فرد دیگری را به شدت دوست دارد (عنصر قبول) و خودش را ملزم میداند که در پستی و بلندیهای زندگی را بطه اش را با ان شخص حفظ کند چرا چـشـمـای من خیسه؟ چرا عـکـساتـو میبـوسم؟ مـثـه بـاغی که خشکـیـده دارم از ریـشـه میپـوسم مـثـه دیـوونــههـا گـیجــم همش بـیـهـوده میخـنـدم دو تـا عـاشـق که میبینم سـریع چـشـمـامو میبندم خـودم داغـــم نمیفـهـمـم زمان راحـت جـلـو میره میخوام چـیـزی بگـم اما گـلــومُ بـغــض میگـیـره یعنی دیــوونـگــی ایـنــه؟ یعنی من دیگـه دیوونه َم؟ چـرا هـر روز سـاعتها به عکست خیره میمونم؟ میخوام دیـوونه بـاشم تا بـه ایـن دنـیـا بـفـهـمـونم مـیـون ایـن هـمـه عـاقـل فقط من گیج و دیوونـه َم تـوُ ایـن روزای دلـتنگی دارم هـر لحظه میبـارم آخه دیوونگی چاره ست واسه دردی که من دارم جــواب ایـن چـراهــا رو تـویی که خوب میدونی نمیتــونــم ازت رد شــم تـویی که خـوب میتونی «سیامک عباسی» ویکتور هوگو:کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را دوست داری!!! دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهد یافت دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن .... اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ....اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟ دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ....اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد دانشجوی رشته صنایع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن...
خیلی وقت بود كه به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست!
قطره عبور كرد و گذشت
قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد و منجمد شد
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی كه خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال كلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ كلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یك قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور كرد!
و وقتی كه قطره از چشم عاشق چكید. خدا گفت:
Design By : Pichak |